ای کهکشان بی نشان
کن بر من مسکین نظر
راهی بده بر من نشان
تا زین زمین خاکیم
من پر کشم بر اسمان
کین زندگی لعثتی
یک دم دهد من را امان
من زنده ام اما به زجر
با ناله و داد و فغان
در این زمان مبهم
گنگ و سکوت و خفقان
کاش می شد کاش
برمی گشت دور زمان
تا باز می خواندیم
آب بابا و نان
اه اما افسوس دیگر
بر نمی گردد زمان
می آید بر من این نوید
چند روزی مانده تا پایان جان
اشک عاشق...برچسب : نویسنده : matash0ashka بازدید : 76