غم دوست

ساخت وبلاگ

تو که رفتی از کنارم ای جان

شده ام چو سنگ تو بی جان

شب و روز روی سنگ قبرت

ز نبود روی تو نالان و نالان

دمی برخیز و بنگر مرا باز

ببین اشک مرا ریزان و لغزان

تو که رفتی و گذشتی از من

دگر که کند  درد من درمان

درد تو اتش زده به جانم

نکند خاموش آتش قطره باران

چو مستیم که کنون ز مستی

ز کفش بداده عقل و ایمان

نشود باور من هرگز که

نباشی دگر در جمع مستان

شب و روز با تو بودم همدم

نشوم جدا ز تو ای پیکر بی جان

نروی ز خاطر من هرگز تا 

دمی که دهم جان به دست یزدان

بنوشیم این غزل تا دل عشاق بداند

دل نیما نگشته جدا از دل رفیقان

بشنو از پیر خردمند که دهد تو را پند

به رفاقت رفیقان تو بمان بر سر پیمان

اشک عاشق...
ما را در سایت اشک عاشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matash0ashka بازدید : 114 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:31