تابستون و پشه های مزاحم

ساخت وبلاگ

ای پشه بس کن دگر وز وز مکن

این همه این بنده را عاجز مکن

یا برو بیرون یا بنشین و سکوت

تا بیاسایم من دمی در این هبوط

وزوزت رفته است روی اعصاب من

زان سبب که از سر پریده خواب من

ای حشر از چه بامن لجاجت میکنی

بر صدای وزوزت سماجت می کنی

بس صدا کردی روحم خسته شد

از صدای تو فکر و ذهنم بسته شد

بس دگر ای پشه بنشین و خموش

بهر ازادی خود زین خانه بکوش

گر دگر اید صدای ناهنجار تو بگوش

خون من بهر کشتنت اید به جوش

نه انگار گشتی از جانت تو سیر

که خود در این خانه کردی اسیر

جان خود بردار و ره زین خانه بگیر

تا نکردم ان تنت با لنگ کفش زیر

.........................

و در اخر داستان چیزی جز صدای شپلق و پخش شدن مگس در گف اتاق به گوش نرسید

روحش شاد و یادش گرامی باد

نوشته شده در یکشنبه چهارم تیر ۱۳۹۶ساعت 4:3 توسط نیما مردانی| |

اشک عاشق...
ما را در سایت اشک عاشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matash0ashka بازدید : 118 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 2:51